مرکّب از: بی + شره، بی آز و طمع. بدون حرص و آز: بغرض دوستی مکن که خواص درس والتین بی شره نکنند. خاقانی. رجوع به شره شود، بیهوده، یاوه. بی معنی. (ناظم الاطباء،
مُرَکَّب اَز: بی + شره، بی آز و طمع. بدون حرص و آز: بغرض دوستی مکن که خواص درس والتین بی شره نکنند. خاقانی. رجوع به شره شود، بیهوده، یاوه. بی معنی. (ناظم الاطباء،
مرکّب از: بی + فره، بی شوکت. بی فر. بی شکوه: مخالفان تو بی فره اند و بی فرهنگ معادیان تو نافرخند و نافرزان. بهرامی. و رجوع به فره شود، ناقواره. پارچه و قماش که از قدر حاجت بیشتر یا کمتر است. پارچه که یا ناقص و یا زائد از جامۀ مقصود باشد. (یادداشت مؤلف)، - بی قواره بریدن، نه باندازه برش دادن
مُرَکَّب اَز: بی + فره، بی شوکت. بی فر. بی شکوه: مخالفان تو بی فره اند و بی فرهنگ معادیان تو نافرخند و نافرزان. بهرامی. و رجوع به فره شود، ناقواره. پارچه و قماش که از قدر حاجت بیشتر یا کمتر است. پارچه که یا ناقص و یا زائد از جامۀ مقصود باشد. (یادداشت مؤلف)، - بی قواره بریدن، نه باندازه برش دادن
دهی از دهستان کاکاوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع در 45 هزارگزی شمال باختری نورآباد و 12 هزارگزی باختر شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه. موقع جغرافیایی آن تپه ماهور و هوای آن سردسیر مالاریایی است. سکنۀ آن 120 تن می باشد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، لبنیات، پشم و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. ساکنین از طایفۀ علیها میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی از دهستان کاکاوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع در 45 هزارگزی شمال باختری نورآباد و 12 هزارگزی باختر شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه. موقع جغرافیایی آن تپه ماهور و هوای آن سردسیر مالاریایی است. سکنۀ آن 120 تن می باشد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، لبنیات، پشم و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. ساکنین از طایفۀ علیها میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی از دهستان شقان بخش اسفراین شهرستان بجنورد. واقع در 102 هزارگزی شمال باختر اسفراین و پنجهزار گزی جنوب شوسۀ عمومی بیرجند به شقاق. جلگه. سردسیر دارای 97 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات. شغل اهالی آن زراعت و راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 9)
دهی از دهستان شقان بخش اسفراین شهرستان بجنورد. واقع در 102 هزارگزی شمال باختر اسفراین و پنجهزار گزی جنوب شوسۀ عمومی بیرجند به شقاق. جلگه. سردسیر دارای 97 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات. شغل اهالی آن زراعت و راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 9)
نام ناحیه ای است به بیرون بشم از قسمتهای کلارستاق مازندران. (از مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی صفحۀ 107). در فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 چنین آمده است: دهی است از دهستان بیرون بشم بخش کلاردشت شهرستان نوشهر، واقع در 14 هزارگزی باختر شوسه مرزان آباد بکلاردشت. این ده در کوهستان قرار دارد با آب و هوای معتدل
نام ناحیه ای است به بیرون بشم از قسمتهای کلارستاق مازندران. (از مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی صفحۀ 107). در فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 چنین آمده است: دهی است از دهستان بیرون بشم بخش کلاردشت شهرستان نوشهر، واقع در 14 هزارگزی باختر شوسه مرزان آباد بکلاردشت. این ده در کوهستان قرار دارد با آب و هوای معتدل
دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه شهرستان مشهد که در 25هزارگزی شمال خاوری مشهد، سر راه مالرو عمومی مشهد بکلات واقع شده. جلگه و سردسیر است و 510 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات، شغل اهالی زراعت و مالداری و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران، ج 9)
دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه شهرستان مشهد که در 25هزارگزی شمال خاوری مشهد، سر راه مالرو عمومی مشهد بکلات واقع شده. جلگه و سردسیر است و 510 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات، شغل اهالی زراعت و مالداری و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران، ج 9)
دهی است از دهستان اواوغلی بخش حومه شهرستان خوی، که در 11 هزارگزی شمال خاوری خوی و 4 هزارگزی باختر شوسۀ خوی به جلفا در جلگه واقع است. ناحیه ای است دارای آب و هوای معتدل و 560 تن سکنه و آب آن از رود خانه قودوخ بوغان تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و پنبه و کرچک و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راهش ارابه رو است. از راه تازه کند باین ده میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4) ، کنایه از مردم صاحب همت و صاحب سخاوت. (آنندراج) (برهان) (فرهنگ شعوری) (هفت قلزم)
دهی است از دهستان اواوغلی بخش حومه شهرستان خوی، که در 11 هزارگزی شمال خاوری خوی و 4 هزارگزی باختر شوسۀ خوی به جلفا در جلگه واقع است. ناحیه ای است دارای آب و هوای معتدل و 560 تن سکنه و آب آن از رود خانه قودوخ بوغان تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و پنبه و کرچک و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راهش ارابه رو است. از راه تازه کند باین ده میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4) ، کنایه از مردم صاحب همت و صاحب سخاوت. (آنندراج) (برهان) (فرهنگ شعوری) (هفت قلزم)
مرکّب از: بی + درم، بی سیم. که درم ندارد. بی پول. فقیر: اوحدی گر تو صد زبان داری عاشق بی درم زبون باشد. اوحدی. محتشم را بمال مالش کن بیدرم رابخون سگالش کن. نظامی. چرخ نه بر بی درمان میزند قافلۀ محتشمان می زند. نظامی. رجوع به درم شود
مُرَکَّب اَز: بی + درم، بی سیم. که درم ندارد. بی پول. فقیر: اوحدی گر تو صد زبان داری عاشق بی درم زبون باشد. اوحدی. محتشم را بمال مالش کن بیدرم رابخون سگالش کن. نظامی. چرخ نه بر بی درمان میزند قافلۀ محتشمان می زند. نظامی. رجوع به درم شود